حاشیه نگاری بر انتخابات بزرگ

زمان تقریبی :

10 دقیقه

نویسنده

19 آبان 1399

اقتصاد و سیاست

حاشیه هایی بزرگتر از متن در انتخابات آمریکا

انتخابات آمریکا با دقت و توجهی چشم گیر از سوی تمام جهانیان و به صورت ویژه توسط ایرانیان پیگیری شد و هنوز هم تمام نشده است. بنظر می رسید نخبگان ایالات متحده، رقابت آقای دونالد ترامپ با آقای جو بایدن را تا چند ماه قبل، همان انتخاب بین بد و بدتر تلقی می کردند. آقای ترامپ خواسته یا ناخواسته، با توجه به رفتار، گفتار و عملکردش از سوی بسیاری در سراسر جهان به نمادی علیه خرد،دانش، تدبیر، علیه جامعه زنان و نیز نمادی از نژادپرستی، برتری طلبی همه جانبه و یکجانبه نگری تبدیل شد. آنچه اهمیت این انتخابات را برای جهانیان ویژه می کرد این بود که پایان دوره ترامپیسم آرزو و مطالبه جهانی شد. آقای بایدن هم عمدتا سوار بر همین موضوعات موفق به جلب نظر آمریکاییان شد. اما به زعم نگارنده نکات بسیار قابل توجهی در این ماجرا وجود دارد که نباید از آنها غفلت کرد.

پایان ترامپیسم؟

آیا ترامپیسم با خروج آقای ترامپ، تمام خواهد شد؟

رقابت تنگاتنگ و نفس گیر دو کاندید و کسب آرای کمی بیشتر از 50 درصد رای دهندگان برای آقای بایدن، در حالیکه نزدیک به 50% هنوز خواهان ادامه حضور آقای ترامپ در قدرت بودند، نشانه خطر است. موجی از افکار مشابه در اروپا هم راه افتاده بود. ناسیونالیسم کور، نژادپرستی و حرکات ضد جهانی شدن تهدیدی بالقوه است و اگر آنهایی که دنبال اصلاح هستند، از تلاش و جنبش ناامید شوند، هر آن ممکن است عنان اختیار مجددا در دستان تفکرات ترامپی قرار گیرد.

در ایالات متحده هم طبق نقشه ای که از پراکندگی آرا منتشر شد، گروه مخاطبین تفکرات ترامپی کماکان سهم وسیعی دارند. بیشتر مخاطبین آقای بایدن از شهرهای بزرگ برخواسته اند اما آنچه ناآگاهی، تحت تاثیر شعارهای عوام فریبانه قرار گرفتن، نژادپرستی و ناسیونالیسم افراطی، کم سوادی یا بیسوادی و هیجان زدگی است در پهنه وسیعی از بزرگترین مدعی دموکراسی در جهان معاصر دیده می شود. این گروه ( مشایه آنچه که در داخل هم دیده ایم) ذوب در جهل و تعصبات خود همیشه آماده اند تا بازی را تغییر بدهند.

آنچه که دوای درد خواهد بود آگاهی و ارتقا قدرت تحلیل، انتقال واقعیت به زبان ساده برای مردم یا به عبارتی شفافیت و لزوم توجه به توده هاست. همان که ما نیز در داخل کشور، عاجزانه به آن نیازمندیم. انتخابات آمریکا برای مردم ایران یادآور ماجراهایی بود. آنچه در شوخی هایشان در فصل انتظار برای اعلام نتایج هویدا بود. آیا اینکه ما قادریم با تمام دردهایمان شوخی کنیم، نشانه مثبتی است؟

دو قطبی فقط در آمریکا؟

خطرناک تر و قابل توجه تر به زعم بنده این بود که عده قابل توجهی از هموطنان ایرانی، آرزو می کردند آقای ترامپ برنده انتخابات شود. فارغ از مکرراتی که مردان سیاست و رسانه های در اختیارشان در مورد “شکست ترامپ یعنی پیروزی ایران” می گویند و اینکه “سیاست ما همان است که بود” یا “تفاوتی نمی کند چه کسی در انتخابات آمریکا برنده شود” ( که نشانه ای از بی تدبیری و عدم تعقل است یا مخصوص عوام فریبی است)، بعضا از سر خشم، بقیه هم ممکن است در دل بگویند همان ترامپ حق شما بود. اما نگاه آنها که از این نتیجه ناخرسند، ناامید و بعضا خشمگین هستند، مایه حیرت و تعجب است و نباید به سادگی از آن گذر کرد.

نا امیدی، یاس، خستگی و سرخوردگی ایرانیان چه عواقبی دارد؟

تصور اولیه این بود که این گروه براندازان خارج نشینی هستند که نفسشان از جای گرم بلند می شود. در ادامه مشخص شد قضیه به مراتب جدی تر است و بسیاری از هموطنان داخل کشور که حتی زیر فشار همه جانبه کمر راست نمی کنند نیز در این دسته قرار می گیرند.(حتی طی یک نظرسنجی تا 50% مردم در ایران) فارغ از اینکه سیاست ورزان کم خرد اما پرگوی در میدان، چقدر به این مساله توجه می کنند، ما نیز به جد از جامعه شناسان پیگیر خواهیم شد که این پدیده حامل چه پیامهایی است. آیا ناکارآمدی حکمرانی در کشور در تمام ابعاد جان به لب مردم رسانده است؟ اینها همان مردمی هستند که امیدشان از اصلاح از طریق شرکت در انتخاباتی که نه گزینه هایشان مطلوب است و نه صدایشان به جایی می رسد، مبدل به یاس شده و این مساله در انتخابات اخیر هم اظهر من الشمس بود.

مردمی که حتی با تلاش حداکثری برای حاکم کردن خرد و تفکرورزی و پیام صلح با جهان در قامت دولت تدبیر و امید به دنبال حداقل ها و روزنه ای برای نفس کشیدن دو بار در صحنه ظاهر شدند اما هر بار ناامیدتر از تغییر رفتار حاکمیت، به جایی رسیده اند که برای پیروزی ترامپ دعا می کنند. ترامپیسمی که نهایت آن فروپاشی کشور و تمامیت ارضی آن پیش بینی می شود. اینکه چقدر بیشتر بناست از جان و مال و ناموس مردم بگذریم تا صرفا عده ای از تریبونها ملت غیور و صبور گویان، بتوانند ایدئولوژی های ناکارآمدشان را اثبات کنند باید بازبینی شود وگرنه عاقبت این داستان، سرانجام خوشی ندارد. این نشانه را باید جدی تر از همیشه گرفت.

کاوه ای پیدا نشد، کاش اسکندری پیدا شود

به دنبال تعیین تقریبا قطعی نتیجه به نظر می رسد دو قطبی شکل گرفته فقط در ایالات متحده نبوده است. در ایران نیز بخش قابل توجهی از هموطنان، ناامید از قدرت تاثیرگذاری خود به دنبال راهکار در برون می گردند و این خطر دیگری است که می توان از مشاهدات نتیجه گرفت. آنچه باعث شده بخشی از مردم منتظر قهرمان یا حتی ضد قهرمانی در قامت ترامپ از بیرون باشند، به قیمت اینکه راهی برای نفس کشیدن هم نداشته باشند را باید جدی گرفت.

اینکه این ناامیدی، سرخوردگی، خشم فروخفته و خستگی طاقت فرسا به جایی برسد که نجات خود را در پدیده ای نظیر آقای ترامپ جستجو کنند، بسیار ترسناک به نظر می رسد. کاش آقایان برای یک بار هم که شده بجای تکرار چرندیات تاریخ مصرف گذشته، خود را نماینده ملت دانستن و پرگویی هایی هزینه آور فقط اندکی سکوت پیشه کنند و به دستاوردهایشان بیندیشند.

تجربه انتخابات در ایران از سال 1376 با جنبش دوم خرداد و حرکت اصلاح طلبی آن قدر جدی گرفته نشد، شنیده نشد، بالا و پایین شد تا به چنین نتیجه ای برسد. آیا وقت آگاهی و تغییر و تدبیر فرا نرسیده است؟

آهای آقایان سیاستمدار کمی فکر کنید! این یاس و خشم پنهان اگر مهار نشود، طوفانی می شود که همه ما را با خود خواهد برد. برای حفط جایگاه خودتان در قدرت هم که شده، چشمانتان را باز کنید، از خواب بیدار شوید و صدای مردم را بشنوید!

بار دیگر دست خدا و فرصتی دیگر

بنظر می رسد زمان تصمیم تاریخی فرا رسیده باشد. یک بار دیگر صحنه روزگار فرصتی فراهم آورد که امید است این بار با تعلل و کم تدبیری بر باد نرود. از یک طرف به نظر می رسد دریچه ای باز شده که به دنیا برگردیم و مزایای رقابتی خود را عرضه کنیم و منافع خود را برداریم. ایران با در اختیارداشتن منابع بی شمار و فرصتهای بسیار، کافی است با جهان متصل باشد. شاهد آن چندان دور نیست. دیدیم که پس از امضای برجام سیل فرصت ها به سوی کشور روان شد و ظرف یکسال به رشد اقتصادی مثبت برگشتیم. اما این مساله عزمی راسخ در داخل می طلبد.

از طرف دیگر انتخابات 1400 پیش روست. زمزمه بیفایده بودن و بی تاثیری و نتیجتا تکرار عدم مشارکت به گوش می رسد. تکرار اسامی تجربه پس داده ای که بارها مشخص شده که انتخاب اکثریت نیستند، مردم را پیش نخواهد آورد. بازیگردانی این صحنه این بار تنها پیام قدرت حاکمیت برای دنیا نیست. پیامی از تغییر یا صلبیت نظام حکمرانی در داخل و در مقابل مردمی است که بارها صدای خود را بلند کرده اند اما گوش شنوایی نبوده است. حال که بهانه تحریم و فشار خارجی به عنوان حربه ای برای فشار حداکثری در داخل و سرپوش گذاشتن بر تمام ناکارآمدی های مدیریتی کلان در کشور، از زمامداران گرفته شده است باید دید با چه بهانه ای در مقابل تغییر گریز ناپذیر خود را به خواب خواهند زد و مقاومت خواهند کرد.

باشد که بیدار شوند، باشد که آگاه شویم…

اینجا حاشیه ها به اندازه متن مهم هستند.

دیدگاهتان را بنویسید