ده دلیل ما در مورد جهان اشتباه می کنیم و چرا همه چیز از شما بهتر است
در کتاب واقعنگری، هنس روسلینگ استاد سلامت بینالمللی و پدیدهی جهانی تِد، بههمراه دو همکارش آنا و اولا در مورد چرایی این اتفاق توضیحات بدیع و جسورانهای میدهند و به شرح ده غریزهای میپردازند که باعث انحراف دیدگاه ما میشود. درنهایت معلوم میشود با وجود تمام عیبونقصها، وضع جهان از آنچه فکر میکنیم، بهتر است. اما وقتی بهجای داشتنِ دیدگاههای واقعیتمحور، همیشه نگران همهچیز هستیم، دیگر نمیتوانیم روی چیزهایی تمرکز کنیم که بهواقع تهدیدمان میکنند. واقعنگری، الهامبخش و مکاشفهآمیز، سرشار از حکایتهای جالبتوجه و داستانهای اثرگذار است. این اثر بهواقع کتابی است بنیادین و متقاعدکننده که طرز نگرش شما به جهان را تغییر میدهد.
“یکی از مهمترین کتابهایی که من تاکنون خوانده ام . یک راهنمای ضروری برای تفکر واضح در مورد جهان.” بیل گیتس
آیا واقع نگری همان خوش بینی است؟
پرفوسور روسلینگ در کتاب خواندنی خود، “واقع نگری”، به زعم من از خوش بینی نمی گوید اما می گوید که از زوایای مختلف باید به پدیده های جهان نگریست و اسیر غرایز ناخودآگاهی که در وجود بشر نهفته است، نشد. که چه؟ که بتوان بهتر و معقول تر قضاوت کرد و تصمیم گرفت. همین برای من کافی بود تا بیش از سه بار این کتاب خواندنی را مرور کنم و عزیزان بسیاری هم هدیه کنم. بابت آن با نشر میلکان که من اولین ترجمه ای را کمه به دستم رسید، از این نشر بود، تماس بگیرم و تقاضا کنم که برای دعوت نویسندگان به ایران با هم همکاری کنیم.
پایان سال 1397 بود و شما خود واقفید که چه روزهایی در این فاصله بر ما گذشت. شاید ایران یا حتی جهان حداقل به زعم غریزه بنده، چنین روزهای سراسر سیاهی را به خود ندیده باشد. روزگاری که تلخکامی همنشین ماست. از سیل و زلزله و آتش سوزی و بلایای طبیعی بگیریم تا خطاهای انسانی منجر به مصیبت های ملی! همچنان باور دارم خواندن این کتاب برای ما که در ایران زندگی می کنیم، ضروری است چون آنچه ناخودآگاه دریافت می کنیم یک تلخی بی پایان به نظر می رسد.
بینش حقیقت محور
در واقع نگری، در اصل سخن از بینشی حقیقت محور است. به زعم نویسنده جنگی است یا یک جهل ویرانگر سیستماتیک. نویسنده اشاره می کند که:”تمام گروه های انسانی جهان را وحشتناک تر، خشونت بارتر و از دست رفته تر از چیزی که واقعا هست، می دانند.”.این جهان بینی فوق دراماتیک خصیصه غریزی بشر است که مستقیما از نحوه کار مغز ناشی می شود. مغزی که حاصل میلیونها سال تکامل است و غریزه های سفت و سختی برای بقا منتج از آن حاصل شده است که باعث می شود حتی همین امروز هم در بسیاری مواقع بدون فکر کردن و سریع، دست به نتیجه گیری بزنیم.
باید بیاموزیم چطور ورودی داستان های دراماتیک مان را کنترل کنیم.
10 غریزه موثر بر قدرت واقع نگری
روسلینگ در واقع نگری، 10 غریزه اساسی را بر می شمرد و با مثالهای متعدد تاثیر آنها را بر جهان بینی بشر می نمایاند. من سه دسته از این غرایز را به صورت خلاصه برای شما معرفی می کنم.
غریزه شکاف
اول به سراغ غریزه شکاف می رود. این غریزه می گوید ما عاشق دسته بندی آن هم به دو دسته هستیم. و این دو دسته معمولا متضاد هم هستند و میانشان شکافی خیالی است. ( شکاف یعنی بین این دو دسته چیزی وجود ندارد.) مثال: توسعه یافته و توسعه نیافته، فقیر و ثروتمند، ما و آنها، خودی و غیر خودی و ….از دید نویسنده واقع نگری یعنی اینکه بفهمیم چه موقع داستانی از شکاف حرف می زند.حواسمان باشد بیشتر مواقع واقعیت اصلا دو قطبی نیست. اتفاقا عمدتا اکثریت، جایی میان این دو قطب قرار دارند. آیا برای شما این دسته بندی آشنا نیست؟
غریزه منفی نگری
نویسنده معتقد است ما ذاتا تمایل داریم بیشتر چیزهای بد را ببینیم و اشاره می کند تا زمانی که دیدگاه مردم آن قدر منفی تر از واقعیت است، آمارهای صحیح ممکن است باعث شود احساس مثبتی پیدا کنند. انی غریزه باعث می شود تا وقتی چیز بدی وجود دارد، نتوان گفت که اوضاع دارد بهتر می شود. کتاب می گوید منظور این نیست که بگوییم اوضاع خوب است! فرق است بین این جمله و اینکه اوضاع روند رو به بهبود دارد (هرجند می تواند هنوز هم بد باشد). پس واقع نگری این است که وقتی اخبار منفی را دریافت می کنیم، یادمان باشد که اساسا اطلاع رسانی ( بخوانید اخبار) در مورد حوادث بد بیشتر اتفاق می افتد و وقتی شرایط بهبود پیدا می کند، معمولا چیزی درباره اش نمی شنویم.
غریزه ترس
روسلینگ می گوید وقتی می ترسیم، خوب نمی بینیم. به انواع ترس اشاره می کند و بارزترین مثالش از دید من، تروریسم پدیده بسیار وحشتناک خبری در عصر حاضر (پیش از کرونا) بودکه تعداد قربانیانش حتی از حوادث طبیعی هم کمتر بوده است اما به شدت ایجاد ترس می کند و اساس مقوله تروریسم بر همین غریزه استوار است. واقع نگری به زعم نویسنده کتاب این است که بدانیم چه زکمانی داریم به چیزهای ترسناکم توجه می کنیم. به یاد داشته باشیم این مسائل، لزوما خطرناک تر نیستند. اما ترس طبیعی ما از آنها ممکن است باعث شود به صورت نظام مند آنها را بزرگنمایی کنیم.
به شخصه از خواندن کتاب بینهایت مشعوف شدم.امیدوارم با این معرفی کوتاه شما هم برای خواندنش راغب شده باشید. نقدهایی بر استدلالهای نویسنده وارد است اما از ارزشهای تدوری مطرح شده لااقل به زعم من، کم نمی کند. یاد بگیریم عینکی را که با آن به جهان می نگریم، خودمان و آگاهانه انتخاب کنیم.