ناصر هاديان، تحليلگر سياست خارجي در گفت‌ وگو با «اعتماد»:

زمان تقریبی :

20 دقیقه

نویسنده

17 آذر 1399

اقتصاد و سیاست

مقاومت مردم برگ امتياز ايران است

ما بازدارندگي ايران را در برابر امريكا احيا كرديم

مصاحبه از خانم سارا  معصومي – منتشر شده در روزنامه اعتماد مورخ شانزدهم آذر نود و نه

در ادامه روما تاک با جناب آقای دکتر ناصر هادیان، این مصاحبه را بخوانید.

شكست دونالد ترامپ، رييس‌جمهور ايالات متحده در انتخابات 2020 اين كشور و تبديل شدن او به رييس‌جمهوري يك دوره‌اي بسياري از معادله‌هاي بين‌المللي را كه در 4 سال گذشته به واسطه رفتار متفاوت و سياست يك‌جانبه‌گرايانه دونالد ترامپ سمت و سوي متفاوتي گرفته بودند، تغيير خواهد داد و به اصطلاح به مدار بازخواهد گرداند. با اين‌ همه دونالد ترامپ تمام نخواهد شد و هم جامعه سياسي داخلي ايالات متحده و هم ناظران بين‌المللي نگران 70 ميليون امريكايي هستند كه در اين انتخابات آراي خود را به نفع رييس‌جمهوري متفاوت به صندوق انداختند. ناصر هاديان، تحليلگر مسائل استراتژيك و استاد روابط بين‌الملل دانشگاه تهران در گفت‌وگو با «اعتماد» تاكيد دارد كه ترامپ مي‌تواند تا مدت‌ها براي حزب جمهوري‌خواه و به اصطلاح هم‌حزبي‌هايي كه شبيه او نيستند، هزينه‌سازي كند. هاديان تداوم ترامپيسم را مورد تاكيد قرار داده و هشدار مي‌دهد كه مسير براي جو بايدن رييس‌جمهور منتخب آسان نخواهد بود. افكار عمومي و البته فضاي نخبگان سياسي در ايران از شكست دونالد ترامپ در انتخابات استقبال كرده و اين شكست را فرصتي براي نفس ‌كشيدن ديپلماسي مي‌داند. با اين همه ناصر هاديان در اين گفت‌وگو بيشترين وزن را به فاكتور زمان مي‌بخشد و معتقد است كه تمام اعضاي برجام بايد فورا به اجراي كامل و با حسن نيت تعهدات‌شان در اين توافق بازگردند. هاديان اقدام اخير مجلس شوراي اسلامي در تصويب طرحي براي لغو تحريم‌ها را اهرم‌سازي مي‌داند كه اجراي آن با كج‌سليقگي‌هايي همراه بوده است.

دونالد ترامپ در دومين حضور در انتخابات رياست‌جمهوري ايالات متحده موفق شد بيش از تمام روساي جمهور سابق امريكا راي براي صندوق خود جمع‌آوري كند. هر چند كه در نهايت جو بايدن برنده اين انتخابات شد اما نمي‌توان ساده از كنار پايگاه راي دونالد ترامپ گذشت. دليل اين موفقيت را چه مي‌دانيد؟

توماس فريدمن، تحليلگر امريكايي مي‌گويد نخستين ‌بار كه در سال 2016 ما به ترامپ راي داديم سوال اين بود كه «او كيست؟» و بار دوم در سال 2020 كه ما به او راي داديم، سوال اين است كه «ما چه كساني هستيم؟» برخي نيز مي‌گويند كه جو بايدن برنده شد اما ايالات متحده امريكا باخت. همان طور كه شما هم در سوال به آن اشاره كرديد ما نمي‌توانيم اين نكته را ناديده بگيريم كه 75 ميليون امريكايي با وجود عملكرد ترامپ به علاوه تبليغات بسيار منفي كه عليه او شد به او راي دادند. در 4 سال گذشته رسانه‌هاي جريان اصلي دائما عليه ترامپ تبليغ كردند و به علاوه رفتارهاي ترامپ در سياست خارجي و حوزه داخلي نيز قابل دفاع نبوده است. تنها در يك مورد در نتيجه شيوع ويروس كوويد – 19 تاكنون حدود 270 هزار امريكايي جان خود را از دست دادند و انتظار مي‌رود اگر پروتكل‌هاي بهداشتي به خوبي عملي نشوند اين رقم به 450 هزار مورد هم در هفته‌هاي آتي برسد. گفته مي‌شود اين تعداد از رقم كشته‌هاي جنگ‌هاي امريكا پس از جنگ جهاني دوم تاكنون بيشتر بوده است. راي ترامپ از قشرهاي متفاوت بود و در مجموع باور بر اين است كه مردان سفيدپوست پروتستان سپس كاتوليك‌ها پايگاه اصلي راي‌دهندگان به دونالد ترامپ بودند. البته در سال 2016 نيز الگوي راي دهي به ترامپ كم و بيش مشابه بود اما مساله مهم اين است كه پيش بيني مي‌شد پس از 4 سال مشاهده رفتار و گفتار عجيب و غريب دونالد ترامپ از تعداد آراي او به نسبت سال 2016 كاسته شود اما مي‌بينيم كه اتفاقا آراي او بيشتر شده است. بر اساس آخرين آمار اعلام شده در مجموع يك سوم آسيايي‌تبارها و يك سوم لاتين‌تبارهاي امريكا به ترامپ راي دادند و يكي از عجيب‌ترين نكته‌ها اين بود كه ترامپ در بين لاتين تبارها از راي بسيار بالايي در برخي ايالت‌ها برخوردار بود. اين در حالي بود كه او در 4 سال گذشته اظهارات توهين‌آميز بسياري درباره لاتين‌تبارها داشت.

بعد از 200 سال كه امريكا تجربه دموكراسي را دارد و شايد براي بسياري از كشورهاي اروپايي هم الگوي دموكراسي بوده است چه اتفاقي رخ داد كه ما شاهد اقبال وسيع راي‌دهندگان امريكايي از چهره‌اي مانند ترامپ هستيم؟

من حركت طرفداران ترامپ را متاثر از دلتنگي براي «گذشته ساخته شده» مي‌دانم. امريكايي‌ها دچار نوعي نوستالژي شده‌اند كه مي‌توان آن را اينگونه توضيح داد: «ساخت رضايتمندانه و خوشايند از گذشته‌اي كه الزاما موجود نبوده است.»

بنابراين تعدادي از جمعيت امريكا احساس مي‌كنند كه گذشته آنها در معرض تهديد و از دست رفتن است و بايد از آن محافظت كنند. مي‌توان گفت كساني كه به ترامپ راي دادند دست به حركت تدافعي و محافظه‌كارانه به معناي محافظت از گذشته‌اي كه در حال از دست رفتن مي‌دانند، زدند. آنها ترامپ را نماينده موثقي يافتند كه در 4سال نخست با وجود همه مخالفت‌ها به بسياري از شعارهاي خود عمل كرد. ترامپ به حرف‌هايي كه «از منظر سياسي نادرست» (politically incorrect) بودند عمل و آنها را عادي‌سازي كرد. به عنوان مثال ترامپ حرف‌هاي نژادپرستانه‌اي را مطرح كرد كه بسياري از نژادپرست‌هاي امريكايي جرات بيان آن را نداشتند.

البته بسياري از كارهايي كه ترامپ انجام داده در گذشته حتي توسط روساي جمهور جمهوري‌خواه هم انجام نشده و اتفاقا به نظر مي‌رسد كه اين سنت‌شكني‌هاي سياسي ترامپ بوده كه توانسته بخش قابل توجهي از مردم را به او اميدوار كند.

بله بخشي از اين گذشته اصولا در ذهن راي‌دهندگان بازسازي شده يا با آن به شكل گزينشي برخورد كرده و فكر مي‌كنند كه اگر به ترامپ راي ندهند اين ارزش‌ها براي هميشه از دست خواهند رفت. براي اين افراد جو بايدن به عنوان رقيب ترامپ ضد تمام ارزش‌هايي است كه مطلوب آنهاست. بايدن يك رنگين‌پوست را به عنوان معاون اول خود معرفي كرده و لاتين‌تبارها و سياه‌پوستان را در تيم خود جا داده است. جو بايدن مي‌گويد در امريكاي جديد همه ما جا داريم و اين همان آينده‌اي است كه طرفداران ترامپ از آن واهمه دارند.

جدا از محافظت از گذشته كه طبيعتا نمي‌تواند تنها انگيزه بيش از 70 ميليون راي‌دهنده باشد چه فاكتورهاي ديگري را مهم مي‌دانيد؟

وضع برخي از راي‌دهندگان در 4 سال گذشته بهتر شد و ترجيح دادند كه به تمديد دوره رياست‌جمهوري ترامپ راي بدهند. نكته ديگر راي ترامپ در ميان اوانجليست‌ها است. گفتار و كردار ترامپ نشان مي‌دهد كه او به هيچ‌ وجه آدم مذهبي نيست و جو بايدن از او بسيار مذهبي‌تر است. اما اوانجليست‌ها بر دو موضوع اصلي ازدواج همجنسگرايان و سقط جنين متمركز شده‌اند و مخالفت ترامپ با همين دو مساله براي آنها اكتفا مي‌كند.

بسياري از تحليلگران مي‌گويند كه ترامپيسم تازه جان گرفته است و آن را خطري جدي براي امريكا مي‌دانند. شما اين خطر را تا چه اندازه جدي و البته درازمدت مي‌دانيد؟

در مصاحبه‌اي كه پس از پيروزي ترامپ با شما داشتم به اين موضوع اشاره كردم كه ما در آغاز پايان يك «كنراتيو» هستيم كه شما مي‌توانيد آن را بحران‌هاي ميان‌مدت نام‌گذاري كنيد. نظام واحد كاپيتاليستي كه در تمام دنيا مستقر است 3 نوع بحران را تجربه مي‌كند؛ بحران‌هاي كوتاه‌مدت ١٠ الي ١٥ سال يك بار، بحران‌هاي ٤٠ الي ٦٠ سال يك بار و بحران‌هاي درازمدت ١٥٠سال يك بار.

الان در حال تجربه بحران‌هاي ميان‌مدت هستيم كه در نتيجه آن نظام كاپيتاليستي و كل نظام واحد دچار بحران شده و نمي‌تواند نيازهاي جامعه و شهروندان را برآورده كند. در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم شاهد بحراني بوديم كه با تاسيس دولت رفاه حل شد. در سايه دولت رفاه تضمين حداقل‌هايي چون بيمه بيكاري، حداقل دستمزد، دسترسي به بهداشت و… بحران ميان‌مدت را مديريت كرد. اين وضعيت تا ٤٠ الي ٥٠ سال ادامه داشت.

در دهه ١٩٧٠ بحراني ديگر سربرآورد كه ريگانيسم و تاچريسم به عنوان پاسخ‌هايي به اين بحران‌ها ارايه شدند. در سايه آنها برعكس دولت رفاه، يك دولت كوچك شكل مي‌گرفت و با خصوصي‌سازي، مقررات‌زدايي و مكانيسم بازار پاسخ‌هايي براي اين بحران يافتند. اين وضعيت تاكنون ادامه داشت و اكنون نيز ما شاهد آغاز دوره يك بحران ميان‌مدت ديگر هستيم كه نمي‌توانم قاطعانه بگويم در 4 يا 8 سال ديگر اتفاق مي‌افتاد اما در 15 الي 20 سال آينده اين اتفاق خواهد افتاد و ما شاهد بازگشت دولت خواهيم بود.

در همين راستا من دونالد ترامپ را چهره‌اي راست نمي‌بينم بلكه او را پوپوليست مي‌دانم. در او و نمونه‌هاي مشابه او مشخصه‌هايي از چپ را هم مي‌توان يافت. آنها اشاره‌هايي به توزيع ثروت اقتصادي دارند كه همه اين نشانه‌ها حكايت از بازگشت دولت دارد اما بازگشت اين ‌بار به مراتب گسترده‌تر از قبل خواهد بود. دولت نه‌تنها مجددا مقرراتي را وضع مي‌كند و بخش‌هاي مهمي از اقتصاد را به مالكيت خود درمي‌آورد بلكه ما شاهد دخالت دولت در سازماندهي توليد نيز هستيم. اين بحران كه ما شاهد آغاز آن هستيم هرروزه عميق‌تر و گسترده‌تر مي‌شود و با راه‌حل‌هاي متعارف كنوني حل نخواهد شد. بنابراين چهره‌هايي نظير ترامپ، جانسون و نايجل فراژ فعلا تا دو دهه ديگر حضور خواهند داشت تا كنراتيو جديدي سركار بيايد.

تبعات رواج اين روايت جديد چيست؟ مشروعيت زدايي از نهادها يا حتي صندوق راي…

مساله‌اي كه اينجا بايد به آن توجه كرد اين است كه مدرنيته انسان‌ها را از منظر نه فقط جغرافيايي بلكه جاكني فرهنگي هم (dislocate)كرده است. نرم‌ها و هنجارها از هم پاشيده شده است. به اين مساله «فرسايش اقتدار» را هم اضافه كنيد. با ظهور رسانه‌هاي اجتماعي، قدرت رسانه‌هاي اصلي تحليل رفته است. امروز هنگام درج خبر ديگر از تحليل يا راستي‌آزمايي خبري نيست بلكه يك نفر مي‌تواند پشت كامپيوتر بنشيند و جملاتي را تايپ كرده و پخش كند. مخاطب نيز به سراغ راستي‌آزمايي نمي‌رود و اين روايت هر چه كه هست مورد پذيرش بخشي از مخاطبان قرار مي‌گيرد. امروز هر يك نفر مي‌تواند ديگري را فيك نيوز بخواند. مثلا دونالد ترامپ بسياري از رسانه‌ها را به پخش اخبار دروغ متهم مي‌كند. امروز 77 درصد جمهوري‌خواهاني كه به ترامپ راي دادند، تصور مي‌كنند در اين انتخابات تقلب شده است. اين بدان معناست كه امروز اعتبار تمام نهادهايي كه چند صد سال مورد اعتماد همه بودند، زير سوال رفته است.

بنابراين امروز هم منابع اصلي خبري دچار زوال شده‌اند و هم اعتبار نهادهاي رسمي زير سوال رفته است. در چنين شرايطي دعوا فقط بر سر خبر درست يا دروغ (فكت شما يا من) نيست بلكه ما با دو دنيا روبه‌رو شده و در دو دنياي متفاوت زندگي خواهيم كرد. نمي‌توانم اين پديده را زودگذر بخوانم. شايد حالت خوشبينانه اين باشد كه 20 سال ديگر اين پديده پوپوليسم كنار مي‌رود اما شكل گرفتن دنياهاي متفاوت بسيار خطرناك و احتمالا ماندگار است. شايد 50 سال ديگر كسي از راستي‌آزمايي حتي صحبتي هم نكند و هر كسي روايت خود را حقيقت فرعي دانسته و آن را تبليغ كند.

برخي منابع خبري از احتمال ظهور دوباره ترامپ در انتخابات 2024 صحبت مي‌كنند. تا چه اندازه اين مساله را شدني مي‌دانيد؟

بعيد مي‌دانم ترامپ(با وجود اينكه اكنون اعلام كرده كه احتمالا در اين انتخابات شركت خواهد كرد) در سال 2024 دوباره شانس خود را امتحان كند. هم سن او بالاتر خواهد رفت و هم مسائلي چون رسالت در برابر كشور براي او امري انتزاعي و بي‌معناست. براي ترامپ صرفا منافع زودگذر خودش مهم است. از سوي ديگر احتمال اينكه اقدام‌هاي خلاف او در 4 سال گذشته فاش شود بسيار زياد است. در كل فكر نمي‌كنم كه شخص ترامپ بتواند به قدرت بازگردد.

تاثير ترامپ بر حزب جمهوري‌خواه را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ امروز سكوت جمهوري‌خواهان در برابر مثلا مقاومت ترامپ براي پذيرش شكست يا زير سوال بردن نهادهاي قانوني عجيب است و مي‌تواند به ترس آنها از از دست دادن پايگاه راي بي‌سابقه ترامپ تعبير شود.

بله، ترامپ اثرگذار باقي خواهد ماند. اگر او رسانه‌اي براي خود دست و پا كند با مخاطب‌هاي بسياري روبه‌رو خواهد شد. از اين پس در انتخابات امريكا در رقابت‌هاي درون حزبي ترامپ مي‌تواند كار را براي هر نماينده‌اي چه در مجالس داخلي، چه فرمانداري‌ها، چه نمايندگان مجلس نمايندگان يا سناتورهاي سنا سخت كند. ترامپ طرفداران پر و پا قرصي دارد كه گوش‌شان به او خواهد بود و اين براي انتخابات درون حزبي بسيار مهم است. سكوت امروز جمهوري‌خواهان به دليل ترس از توانمندي ترامپ در آينده است. اين روزها بحث انتخابات سنا در جورجيا بسيار مطرح است و دو نماينده اين ايالت مي‌توانند موازنه قدرت را به هم بزنند. در دو سال آينده مهم‌ترين كار براي دموكرات‌ها اين است كه اختيار سنا را داشته باشند لذا نتيجه انتخابات جورجيا براي آنها حائز اهميت بسيار است.

شايد بسياري از چهره‌هاي جوان‌تر در حزب جمهوري‌خواه تلاش كنند با تقليد از ترامپ شانس خود را براي پيروزي‌هاي آتي امتحان كنند. در چنين شرايطي مي‌توان گفت كه ترامپ زلزله‌اي در اين حزب به راه انداخت؟

تقليد افراد از ترامپ براي به دست آوردن پايگاه راي او آسان نيست. ترامپ كاريزما دارد و مي‌دانيم كه كاريزما قابل انتقال از فرد نيست. اما از اين پس جمهوري‌خواهان تلاش خواهند كرد به نوعي از حمايت ترامپ برخوردار باشند تا بتوانند بخشي از پايگاه راي او را به دست بياورند. تاثير ترامپ بيشتر در درون حزب جمهوري‌خواه خواهد بود تا داخل جامعه امريكا. البته اين مي‌تواند در مجموع به ضرر حزب جمهوري‌خواه باشد چراكه اين امكان وجود دارد كه چهره‌هاي قديمي اين حزب در برخي ايالت‌ها به چهره‌هاي جوان‌تر حزب كه خود را به ترامپ شبيه كرده‌اند، ببازند. ترامپ از اين پس تلاش مي‌كند به صعود افراد شبيه خود در حزب كمك كند و چهره‌هاي رئاليست و عملگراي اين حزب را به عقب براند.

با بيش از 70 ميليون شهروندي كه به ديدگاه‌هاي ترامپ راي دادند كار جو بايدن آسان نخواهد بود. شكاف در داخل جامعه امريكا و دو قطبي شدن آن چه هزينه‌هايي براي بايدن و دولتش ايجاد مي‌كند؟

اين انتخابات نشان داد كه جامعه امريكا دو قطبي شده و يك قطب به دنبال حفظ گذشته و قطب ديگر به دنبال ايجاد تغيير است. پيش‌تر هم گفتم كه 77درصد جمهوري‌خواهان گمان مي‌كنند كه جو بايدن با تقلب به كاخ سفيد راه پيدا كرده است. باراك اوباما دو وزير جمهوري‌خواه منصوب كرد تا بتواند اندكي بر اين شكاف غلبه كند اما آيا بايدن با انتصاب مثلا 4 وزير جمهوري‌خواه مي‌تواند كار بيشتري از پيش ببرد؟ خير. پركردن اين شكاف و مسير پيش روي بايدن سخت است.

مساله دوم و البته حساس‌تر شكاف‌هاي نژادي در داخل امريكاست. آنچه اتفاق افتاد نشان داد كه در سال‌هاي گذشته مساله شكاف‌هاي نژادي در امريكا حل نشده بود و در هر دوره‌اي اين مشكل را زير فرش پنهان كرده‌اند اما هر از گاهي اين مشكل دوباره ظاهر مي‌شود. جو بايدن براي حل ساختاري اين مساله چه كاري مي‌تواند انجام بدهد؟ مثلا در نظام قضايي اصلاحاتي انجام بدهد كه احتمالا به سد كنگره برخورد مي‌كند و پيش از آن در عالم واقعيت هم با مشكلات ريز و درشت بسياري روبه‌رو خواهد شد. دونالد ترامپ در مناظره نخست صريحا يك موضع نژادپرستانه گرفت و با اينكه فرصت داشت تا آن را تعديل كند اما پاي حرف خود ايستاد. با اين همه 75 ميليون نفر به او راي دادند كه نشان مي‌دهد نژادپرستي در جامعه امريكا يك دغدغه اساسي است.

بايدن در حوزه شكاف‌هاي جنسيتي مي‌تواند بهتر كار كند. موضوع ديگري كه براي امريكايي‌ها بسيار مهم است نظام بهداشت است. بايدن بايد در اين حوزه دست به كارهايي بزند و برخورداري از حمايت كنگره در اين مساله بسيار مهم است. شكاف خارجي‌ستيزي چندان اساسي نيست و با برخي سياست‌ها قابل تعديل است.

شما چندين بار به عامل كنگره در پيشبرد سياست‌هاي دولت بعدي ايالات متحده اشاره كرديد. اين مساله تا چه اندازه مي‌تواند مانند دوره باراك اوباما به سدي در برابر اقدام‌هاي جو بايدن تبديل شود؟

دموكرات‌ها هنوز كنترل مجلس نمايندگان را با اكثريت ناچيزي در اختيار دارند و سرنوشت مجلس سنا هم به دو نماينده جورجيا بستگي دارد كه در دور دوم با هم رقابت خواهند كرد. اگر جمهوري‌خواهان سنا را به دست بگيرند،كار بايدن بسيار سخت خواهد بود و سناتورهاي جمهوري‌خواه مي‌توانند تمام برنامه‌هاي او را متوقف كنند.

اما اگر سنا در اختيار اكثريت دموكرات قرار بگيرد، دولت بايدن مي‌تواند بسياري از برنامه‌هاي خود را پيش ببرد و برخي از كارهايي را كه ترامپ انجام داد، تعديل كرده يا معكوس كند. يكي از اين پرونده‌ها، اصلاح ديوان عالي است و شايد دولت بايدن بتواند مثلا دوره قاضي‌هاي ديوان عالي را محدود كند يا تعداد اين قاضي‌ها را از 9 به 13 يا 15 نفر برساند. در حوزه سياست خارجي هم كنگره مي‌تواند نقش بسياري در كمك به بايدن يا سدسازي در برابر برنامه‌هاي او ايفا كند.

به مساله ايران و امريكا از دريچه برجام بپردازيم. فكر مي‌كنيد بازگشت به برجام چه براي ايران از منظر اجراي تعهدات هسته‌اي، چه براي امريكا از منظر لغو تحريم‌ها و چه براي 1+4 از منظر اجراي به تعهداتي كه در توافق هسته‌اي دادند، چگونه مي‌تواند باشد؟

به نظر من بازگشت سريع، كامل و تميز (با حسن‌نيت) به برجام بهترين راهكار است. امروز نفع برخي گروه‌هايي كه من اسم آنها را (بازي به‌هم‌زن) spoiler گذاشته‌ام اين است كه برجام احيا نشود. اين گروه‌ها در تهران، واشنگتن، تل‌آويو، رياض و ابوظبي هم هستند. اگر ما تعلل كنيم اين گروه‌ها به خصوص در خارج از كشور فرصت بر هم زدن بازي را پيدا مي‌كنند.

ترور شهيد محسن فخري‌زاده را هم بخشي از همين برنامه تخريب مسير ديپلماسي مي‌دانيد؟

بله. اين ترور هم دقيقا توسط مخالفان احياي برجام صورت گرفت و البته اصلا بعيد نيست كه تا تاريخ 20 ژانويه كه دونالد ترامپ همچنان در قدرت است اتفاقي مشابه براي تحت‌الشعاع قرار دادن مسير ديپلماسي تكرار شود.

شما از بازگشت همه به برجام سخن گفتيد، مكانيسم بازگشت امريكا به برجام چگونه است؟

اين همان مشكلي است كه اين روزها درباره آن زياد صحبت مي‌شود. در برجام براي خروج از تفاهم چندجانبه و بالتبع براي بازگشت به آن مكانيسمي تعريف نشده است. براي بازگشت امريكا به توافق هسته‌اي بايد توافقي يا ميان بازيگران درون برجام يا اعضاي شوراي امنيت صورت بگيرد. الان روس‌ها موافق بازگشت ساده امريكا به برجام نيستند.

درباره روسيه مطمئن هستيد؟ چه مخالفتي دارند؟

بله. اروپايي‌ها هم پرسش‌هايي درباره نحوه بازگشت امريكا به برجام دارند.

البته موضع‌گيري‌هاي چند روز اخير اروپايي‌ها نشان مي‌دهد كه اتفاقا موافق توسعه دامنه برجام هستند .

بله، امكان دارد كه اروپايي‌ها از اين مساله براي تحت فشار قرار دادن ما استفاده كنند و برهمين اساس مي‌گويم كه گذشت زمان به ضرر ماست. اروپايي‌ها اگر امروز نگران اين نبودند كه ايران مسير فعاليت‌هاي هسته‌اي را به گونه ديگري طي كند از بازگشت امريكا به برجام استقبال نمي‌كردند يا حتي موافق طولاني‌تر كردن اين روند حتي بيش از تيم جو بايدن بودند.

بنابراين معتقد هستيد كه بازگشت سريع همه به برجام به نفع ايران است؟

بله، بازگشت سريع بايد در اولويت درخواست‌هاي ايران باشد. اعضاي برجام بايد مجوز بازگشت امريكا به توافق هسته‌اي را صادر كنند و اگر در اين مسير نياز حقوقي به تاييد شوراي امنيت است اين كار هم بايد صورت بگيرد.

البته ايران براي بازگشت امريكا به برجام شروطي دارد؛ شروطي كه البته فعلا به صراحت گفته نشده اما وزير امور خارجه مي‌گويد اگر هدف امريكا بازگشت به توافق است بايد درباره نحوه اين بازگشت مذاكراتي صورت بگيرد و شروط ايران لحاظ شود.

ما دو شرط اساسي براي بازگشت امريكا به برجام داريم: پرداخت خسارت و مساله حق كشورهاي حاضر در برجام براي استفاده از مكانيسم ماشه. البته فرض اوليه هم اين است كه امريكا براي بازگشت به برجام تمام تحريم‌هاي هسته‌اي اعمال ‌شده را لغو مي‌كند. يك راه اين است در توافقي كه براي بازگشت امريكا به برجام صورت مي‌گيرد ايران بحث مكانيسم ماشه را مطرح كند. سقف و كف مطالبه ما درباره مكانيسم ماشه هم مي‌تواند مشخص باشد: مثلا يا دو كشور حاضر در برجام صرفا حق استفاده از اين مكانيسم را داشته باشند يا براي اجرايي كردن اين مكانيسم به راي اكثريت يا اجماع نياز باشد. طبيعتا گزينه اجماع براي ايران مطلوب‌تر است. يك راه ديگر محروم كردن امريكا از حق اسنپ‌بك است و راه ديگر هم تعهد يا ضمانتي است كه بايد در اين خصوص از امريكا گرفته شود. ايران مي‌تواند روي همه اين مطالبه‌ها پافشاري كند اما اصل بايد حركت در يك مسير يك، دو، سه باشد. يك: بازگشت سريع، دو: خسارت، سه: اسنپ بك.

امريكا حاضر است خسارت پرداخت كند؟ اين امر بسيار بعيد به نظر مي‌رسد.

چه امريكا چه هر كشور ديگري. حرف شما درباره امريكا درست است. با نظام سياسي امريكا و دعواهايي كه در اين كشور در حال حاضر در جريان است امكان ندارد اين كشور خسارتي به ايران پرداخت كند. اما اروپا يا كشوري چون ژاپن مي‌توانند خسارت پرداخت كنند.

ژاپن خسارت خروج امريكا از برجام را پرداخت كند؟

خسارت، الزاما پولي نيست كه به ايران پرداخت شود مثلا مي‌توانند خط اعتباري در اختيار ايران قرار دهند يا براي سرمايه‌گذاري در ايران تعهداتي بدهند.

به نظر مي‌رسد شما به اندازه وزارت خارجه و مذاكره‌كنندگان نگران مساله مكانيسم ماشه و استفاده امريكا از اين مكانيسم در صورت بازگشت به برجام نيستيد؟

من همواره اين بحث را داشتم و باز هم تكرار مي‌كنم. برخي مي‌گويند اگر برجام يك معاهده بود از ضمانت اجرايي بيشتري برخوردار بود. جواب من هميشه اين بوده و همچنان هم همين است در شرايطي كه ايالات متحده بخواهد از زير بار تعهدات داده شده فرار كند اين كار را انجام مي‌دهد و هيچ ضمانتي نمي‌تواند مانع شود. الان كه امريكا در خارج از برجام بود و ما گفتيم كه اين كشور نمي‌تواند از مكانيسم ماشه استفاده كند در عالم واقع چه اتفاقي رخ داد؟ اگر اين چند سال يك چيز را به ما نشان داد اين است كه امريكا تنها قدرت جهاني است و سايرين همه قدرت‌هاي منطقه‌اي هستند. همه از تحريم‌هاي امريكا از بيم تنبيه و مجازات تبعيت كردند. امروز نيز اگر حق استفاده امريكا از مكانيسم ماشه را محدود كنيم زماني كه اين دولت يا دولت بعدي اراده كند از اجراي تعهداتش سر باز بزند اين كار را انجام خواهد داد. بنابراين حرف من اين نيست كه مطالبه‌گري نداشته باشيم اما اين مطالبه‌ها مانع از هدف اوليه نشوند.

بازگشت ايران به تعهداتش چيزي حدود 6 تا 8 هفته طول مي‌كشد. اين در حالي است كه حتي در صورت صدور دستور اجرايي توسط جو بايدن بازگشت ايران به اقتصاد جهاني همچنين عادي‌سازي روابط بانكي و مالي كشورها با ايران به اضافه جلب اعتماد سرمايه‌گذار و از ميان بردن فضاي مبهم كار با ايران كه نتيجه سياست دولت ترامپ بود به چند ماه وقت نياز دارد. در بازگشت سريع به اجراي كامل برجام باز هم اين ايران است كه ضرر مي‌كند.

ما اين‌ بار در دو فاز گام‌هاي خود را برمي‌داريم. فاز نخست اين است كه جو بايدن با استفاده از دستورهاي اجرايي تحريم‌ها را لغو مي‌كند يا سه تحريم اصلي و مهم براي ايران نظير فروش نفت و تحريم بانكي و مالي را لغو مي‌كند و ساير تحريم‌ها را هم در يك دوره سه‌ماهه لغو مي‌كند. اين مساله سخت اما شدني است. كاري كه ترامپ كرد اين است كه بسياري از تحريم‌ها را ذيل عنوان تروريستي قرار داده كه لغو آنها سخت‌تر است و رييس‌جمهور بايد درباره دلايل لغو اين تحريم‌ها شهادت بدهد. اين كار از لحاظ سياسي سخت خواهد بود اما از منظر حقوقي شدني است. ما نيز گام‌هاي خود را در دو فاز برمي‌داريم. مثلا زماني كه اين تحريم‌ها روي كاغذ لغو شدند چند گام برداشته شده هسته‌اي را به عقب باز مي‌گردانيم و اجراي ساير تعهدات هسته‌اي طبق برجام را به فاز دوم موكول مي‌كنيم. فاز دوم زماني است كه لغو تحريم‌هاي امريكا در ميدان عمل اجرايي شده‌اند.

برخي تحليلگران معتقدند كه تيم بايدن كم‌و‌بيش از تبعات سياست فشار حداكثري ترامپ عليه ايران استفاده خواهد كرد تا از ايران امتيازهاي بيشتري بگيرد. اين مساله با طرح بازگشت فوري همه به برجام تناقض دارد.

در امريكا اطراف بايدن را دو گروه گرفته‌اند. يك گروه طرفداران هيلاري كلينتون و يك گروه هم طرفداران باراك اوباما و جو بايدن هستند. طرفداران كلينتون در مواجهه با ايران تندروتر از طرفداران بايدن و اوباما هستند و اعتقاد دارند كه دولت بايدن بايد از اهرم‌هاي فشاري كه در دولت ترامپ عليه ايران وضع شده، استفاده كند. اين گروه معتقدند كه اگر سياست فشار حداكثري عليه ايران اندكي طولاني‌تر شود ايران امتيازهاي بيشتري را واگذار مي‌كند؛ امتيازهايي نظير تمديد بندهاي غروب تا وارد كردن مباحث غيرهسته‌اي به برجام يا حتي وادار كردن تهران به متوقف كردن كامل غني‌سازي. اين گروه به خودي خود چندان قوي نيستند اما پشت آنها طرفداران اسراييل، عربستان و امارات و برخي كشورهاي اروپايي ايستاده‌اند و قدرت آنها را نمي‌توان ناديده گرفت.

طرفداران جو بايدن مي‌دانند كه داخل ايران كساني هستند كه به دلايل متفاوت علاقه‌اي به مصالحه جديد ميان ايران و امريكا ندارند. به نظر من در داخل ايران يك دسته به دلايل ايدئولوژيك مخالف هرگونه مصالحه هستند و مي‌گويند كه تفاوتي ميان دولت ترامپ و بايدن وجود ندارد. البته كه اين نگاه هم نادرست است و هم هزينه‌ساز براي ايران. دسته ديگري هم دليل عمل‌گرايانه‌تري دارند و معتقدند كه اگر شرايط امروز چند ماه ديگر ادامه پيدا كند مشاركت مردم در انتخابات 1400 كم خواهد بود و در شرايط مشاركت كم برنده ما خواهيم بود. اين گروه آن سوي مرزها و در امريكا نيز حامياني دارند كه گمان مي‌كنند هرگونه مصالحه با ايران را بايد تا روي كار آمدن دولت بعدي به تعويق انداخت. طرفداران بايدن نسبت به خطرات تطويل شرايط موجود آگاه هستند و مي‌دانند كه اگر زمان زيادي بگذرد مخالفان مصالحه در تهران، واشنگتن، تل آويو، رياض و ابوظبي كار را سخت‌تر خواهند كرد. بنابراين مي‌گويند كه اگر امروز با افرادي كه در وزارت خارجه ايران در نتيجه مذاكرات هسته‌اي منتهي به برجام با آنها اشنايي پيدا كرديم مذاكره كنيم آسان‌تر خواهد بود.

برخي با توجه به تجربه برجام مي‌گويند توافق‌هاي موردي ميان ايران و امريكا بيشتر شبيه مسكن موقت هستند و نمي‌توانند به مصالحه پايدار منتهي شوند. تا چه اندازه با اين تعبير موافق هستيد؟

من در اصل، مخالف جداسازي مسائل ايران و امريكا و مذاكره موردي هستم اما مي‌دانم كه اين امر شدني نيست. سياست امريكا در قبال ايران مهار به علاوه تعامل گزينشي بوده و سياست ما در قبال امريكا ضد مهار به علاوه تعامل گزينشي بوده است. پيشنهاد من اين بود كه ما بايد سياست ضد مهار به علاوه تعامل همه‌جانبه را در برابر امريكا پيش ببريم. در سياست تعامل گزينشي همواره آنچه براي آنها مهم بوده نظير افغانستان، عراق يا برنامه هسته‌اي ايران را مورد بحث و مذاكره قرار داديم و در نهايت هم به نتيجه نرسيديم. اما چون پياده‌سازي اين پيشنهاد فعلا ممكن نيست فكر مي‌كنم كه بهتر است سياست جداسازي موارد مورد اختلاف را پيش بگيريم. اگر اين موارد اختلافي را به هم متصل كنيم اين به معناي نياز به چند سال مذاكره خواهد بود. بنابراين من مي‌گويم كه سريع و با حسن نيت به سراغ اجراي برجام البته در همان دو فاز برويم. ايران نبايد اجازه دهد كه بحث هسته‌اي ميان ايران و امريكا به پرونده‌هاي ديگر كشيده شود. اگر قرار باشد دامنه مذاكرات توسعه پيدا كند ايران هم مطالبه‌هاي بسياري دارد از جمله حضور نظامي امريكا در منطقه ما.

تصور مي‌كنيد جو بايدن با توجه به حلقه تندتري كه پيش‌تر اشاره كرديد اطراف او را گرفته تا چه اندازه بتواند در مسير ديپلماسي براي احياي برجام به گونه‌اي كه شروط و ملاحظه‌هاي ايران هم لحاظ شده باشد، گام بردارد؟

جو بايدن يك فرصت است و ما نبايد از اين فرصت فقط براي حل و فصل برجام استفاده كنيم. با شرايط امروز جامعه امريكا و آرايي كه دونالد ترامپ به دست آورده اصلا تعجب نمي‌كنم اگر فردا در انتخابات 2024 فردي مانند مايك پمپئو رييس‌جمهور شود. اگر ترامپ يك نكته را به ما نشان داده باشد اين است كه امريكا با قدرتي كه در اختيار دارد مي‌تواند خوب يا بد سايرين را به تبعيت از خود وادار كند و همين مساله اين كشور را به قدرت بلامنازع تبديل كرده است. در اين چند سال اروپا كه هيچ، روسيه و چين هم در حوزه تحريم‌ها به كمك ما نيامدند، همه‌ چيز را گران فروختند اما ارزان و پنهاني خريداري كردند. امريكا با خروج از برجام و وضع تحريم عليه ايران همه را به نقض قطعنامه مصوب شوراي امنيت وادار كرد.

بايدن با كامالا هريس بسيار متفاوت است. بايدن در سياست خارجي استخوان خرد كرده و به سادگي تحت تاثير لابي‌ها در واشنگتن قرار نمي‌گيرد. بايدن با وجود دوستي كه با بنيامين نتانياهو دارد اما ساده تحت‌تاثير قرار نمي‌گيرد. البته منظور من اين نيست كه دست از تامين منافع اسراييل برمي‌دارد اما اسراييل را مساوي با نتانياهو و ديدگاه‌هاي او نمي‌داند. يكي از اشتباهات مهلك نتانياهو دخالت در سياست داخلي امريكا به خصوص در دوره باراك اوباما بود. سياست اسراييلي‌ها همواره حفظ هر دو حزب در امريكا بوده اما نتانياهو از اين سنت فاصله گرفته و از دونالد ترامپ در برابر باراك اوباما دفاع كرد. دموكرات‌ها اين اقدام نتانياهو را فراموش نمي‌كنند و همين مساله را در قبال عربستان و امارات هم دارند. بنابراين مي‌توان گفت كه حضور جو بايدن در كاخ سفيد مي‌تواند مقداري به نفع ما در منطقه هم باشد. سياست‌هاي امريكا در منطقه احتمالا تا حدودي به نفع ما متعادل خواهد شد. ما بايد در چند ماه آتي منتظر شنيدن اين واژه از زبان بايدن باشيم: «منطقه خاورميانه بايد مشكلات خودش را خودش حل كند.» بايدن با اين سياست به همه از اسراييل تا عربستان و امارات و ما سيگنال مي‌دهد كه دولت دونالد ترامپ تمام شده است. اينكه امروز شاهد هياهو در طرف اسراييلي و عربستاني و اماراتي هستيم و ترس آنها از رفتن ترامپ نمايان شده به دليل سياست متفاوت جو بايدن است. در مساله فلسطين نيز بايد منتظر تغيير رويه در دولت بايدن باشيم چراكه او مانند ترامپ پرونده را دست فردي با نگاه‌هاي ايدئولوژيك نمي‌دهد. متاسفانه رابطه عربستان با ما تابعي از رابطه عربستان با قدرت‌هاي بزرگ و تابعي از رابطه ما با قدرت‌هاي بزرگ است و حضور بايدن در كاخ سفيد محاسبه‌هاي استراتژيك رياض را تغيير خواهد داد. بايدن احتمالا در سخنراني مراسم تحليف اين سيگنال‌ها را به منطقه ما نشان خواهد داد. بنابراين ما مي‌توانيم از اين فرصت براي حل مساله با عربستان هم استفاده كنيم. فرصت ديگري كه رياست‌جمهوري بايدن براي ما مي‌سازد درباره خود ايران است. اگر سوال اين باشد كه آيا جمهوري اسلامي ايران با وجود فشارهاي امريكا مي‌تواند به بقا ادامه بدهد ؟ پاسخ اين است كه بله. اما آيا توسعه هم در چنين شرايطي ممكن است؟ خير. تنها ملاك كه بقا نيست. توسعه ما به ‌شدت محدود خواهد شد و جوان‌هاي اين مملكت به كشورهاي ديگر چون تركيه و كره جنوبي و امارات نگاه مي‌كنند و از عدم توسعه ايران سرخورده مي‌شوند. ما نمي‌توانيم كره شمالي باشيم. اگر به ماجرا از اين دريچه نگاه كنيم به اين نتيجه مي‌رسيم كه از اين فرصت استفاده كرده و مسائل با امريكا را مرحله به مرحله و همه‌جانبه حل كنيم. در مسائل منطقه‌اي ما براي رايزني‌هاي بين‌المللي در يمن مجوز داشتيم و چند مرحله هم پيش رفتيم. درباره عراق و افغانستان هم منافع ما با امريكا تضارب چنداني ندارد. تفاوت اصلي ما با امريكا در اسراييل، سوريه و لبنان است. در اين پرونده‌ها هم مي‌‌توانيم به فرمول‌هايي برسيم. طبيعتا در دوره جو بايدن نمي‌توانيم همه اين اختلاف‌ها را حل كنيم اما مي‌توانيم گام‌هاي مهمي را ‌ برداريم كه حتي اگر رييس‌جمهور بعدي امريكا چهره‌اي مانند ترامپ هم باشد نتواند چندان مسير رفته را بازگردد.

با امريكايي كه با هرگونه حضور ما در سوريه و عراق مخالف است و به دنبال محدود كردن هر چه بيشتر قدرت ايران در منطقه است، توافق درباره مسائل منطقه‌اي آسان نخواهد بود.

آيا امريكا حضور ما را در سوريه يا لبنان يا عراق به رسميت شناخته است؟ خير اما ما قدرت داريم و مي‌گوييم در اين باره مذاكره كنيم. آنچه مهم است واقعيت قدرت و نفوذ و تاثيرگذاري است.

فكر مي‌كنيد با وجود جو بايدن در كاخ سفيد ايران فرصت اين را پيدا مي‌كند كه ثمره قدرت منطقه‌اي خود را نقد كند؟ نقدي كه به كمك وضعيت داخلي هم بيايد.

من معتقدم كه امروز وقت نقد كردن مقاومت و انقلاب است. بالاخره مقاومت ما هزينه‌ساز اما افتخارآميز بوده و براي ما امكاناتي را ايجاد كرده است. در برابر يك ابرقدرت ايستادن آسان نيست. شما ايستادن تيم ايران در جريان مذاكرات هسته‌اي مقابل تيم‌هاي 6 قدرت جهاني را با رفتاري كه امريكا با عربستان سعودي مي‌كند، مقايسه كنيد. اين افتخار در نتيجه انقلاب براي ايران به دست آمده است و بحث من اين است كه امروز بايد بتوانيم اين مقاومت را نقد كنيم. من وضعيت امروز را با دو سال پيش از پايان جنگ تحميلي مقايسه مي‌كنم، تمام شهدايي كه تقديم كرديم، جانبازاني كه از سلامت خود گذشتند و اسرايي كه سال‌ها زندان را تحمل كردند همگي افتخارآفرين بودند، اما اگر اين مقاومت را دو سال قبل‌تر كه «مجنون» و «فاو» را داشتيم نقد كرده بوديم اوضاع براي ما بسيار فرق مي‌كرد. امروز موضع ما از سر عزت و قدرت است، مذاكره امروز ما از موضع اقتدار خواهد بود. ما پس از ترور سردار شهيد قاسم سليماني و حمله‌اي كه به عين‌الاسد داشتيم، بازدارندگي ايران در برابر امريكا را احيا كرديم و به امريكا نشان داديم كه آماده جنگ هستيم. اين بحث انحرافي كه برخي مي‌گويند در نتيجه حمله ايران كسي در عين‌الاسد كشته نشد از منظر استراتژيك نادرست است. تنها پرتاب يك موشك كافي بود تا به لحاظ استراتژيك بازدارندگي ايران را در ذهن امريكايي‌ها تثبيت كند. به لحاظ نظامي از اينكه امريكايي‌ها حتي نتوانستند يك موشك را رهگيري و منهدم كنند، حايز اهميت است. اين حمله نشان‌دهنده اقتدار ما بود. در مجموع يك بازه زماني مثلا يك ساله پس از احياي برجام و اجراي آن از سوي امريكا و ساير طرف‌ها فرصت خوبي خواهد بود كه ما از موضع اقتدار وارد مذاكرات ديگري هم بشويم.

در شرايطي كه به نظر مي‌رسد اروپايي‌ها هم چندان مخالف استفاده تيم جو بايدن از اهرم‌هاي فشاري كه ترامپ در پرونده ايران براي خودش دست و پا كرد نيستند، فكر مي‌كنيد اقدام اخير مجلس شوراي اسلامي در تصويب طرحي با عنوان «اقدام راهبردي براي لغو تحريم‌ها» تا چه اندازه مي‌تواند اهرم‌سازي توسط ايران به حساب آيد؟

من موافق كليت اين امر هستم كه ايران هم بايد در مقابل امريكا و اروپا دست به اهرم‌سازي زده و صرفا به وعده‌هاي طرف مقابل به خصوص اروپايي‌ها تكيه نكند. حقيقت آن است كه اروپايي‌ها در چند سال اخير جز در مواضع شفاهي حاضر به برداشتن گام‌هاي عملي براي حفظ برجام نشدند. در چنين شرايطي با وجود اينكه بايد به ديپلماسي اهميت و فضا بدهيم اما در عمل بايد دست به اهرم‌سازي هم بزنيم. اقدام مجلس مي‌تواند به تقويت دست ديپلمات‌هاي ما در مذاكرات منتهي شود. غربي‌ها بايد بدانند كه اگر بخواهند مسير اشتباه 2003 را دوباره تكرار كنند باز با همان نتيجه‌ پيشين كه توسعه برنامه هسته‌اي ايران است، روبه‌رو خواهند شد. غرب زماني كه در سال 2003 از توافق با ايران فاصله گرفت، ايران كمتر از 200 سانتريفيوژ داشت اما زماني كه مذاكرات برجام آغاز شد تعداد سانتريفيوژهاي ايران از 18 هزار مورد هم گذشته بود. در اين ميان من فشار اقتصادي بر مردم را انكار نمي‌كنم اما اروپايي‌ها هم بايد دست از تكرار توهم در مقابل ايران بردارند.

برخي منتقدان اين طرح نگران تخريب كامل برجام در صورت اجرايي شدن اين طرح آن هم در شرايطي كه نبود ترامپ در كاخ سفيد فرصتي براي لغو تحريم‌ها به وجود آورده، هستند. به عنوان مثال توقف اجراي داوطلبانه پروتكل الحاقي مساله‌اي است كه چين و روسيه نيز درباره آن به ايران هشدار داده بودند.

در برجام سه مفهوم كليدي و مهم براي طرف مقابل ايران وجود دارد. Detection كه كشف تقلب و نظام راستي‌آزمايي و بازرسي را شامل مي‌شود. Break out كه گريز هسته‌اي است و سومين مورد هم deterrence به معناي بازدارندگي. در مورد نخست هدف اين است كه اگر ايران در فعاليت‌هاي هسته‌اي تقلب كرد به سرعت كشف شود. مورد دوم آن است كه اگر تقلب را كشف كردند براي مقابله با آن زمان كافي در اختيار داشته باشند. اين زمان پيش از برجام به گفته خود آنها دو ماه بود و تا قبل از كاهش تعهدات هسته‌اي از سوي ايران به گفته خودشان به يك سال رسيده است. مورد سوم هم اين است كه ما را از تقلب بازدارند. در مصوبه مجلس شوراي اسلامي بخشي از مورد اول كه اجراي داوطلبانه پروتكل الحاقي است با بخشي از مورد دوم كه مباحث مربوط به كاهش گريز هسته‌اي است با هم آورده شده است. پيشنهاد من اين است كه بخش مربوط به پروتكل الحاقي را از اين طرح خارج كنيم چراكه به نظر من در اين مقطع نبايد به نظام‌هاي راستي‌آزمايي دست بزنيم. بر همين اساس اهرم‌سازي ايران مي‌تواند با استفاده از مورد دوم كه گريز هسته‌اي است، رخ بدهد. در مساله گريز هسته‌اي نوع سانتريفيوژ، تعداد سانتريفيوژ، ميزان خلوص مواد غني شده و ميزان انباشت مواد غني شده مهم است. ايران مي‌تواند با استفاده از اين مسائل طرف مقابل را تحت فشار قرار دهد. از سوي ديگر ايران مي‌تواند سراغ بازدارندگي هم برود .

زماني كه بازرسان آژانس همچنان به ايران رفت و آمد طبق پروتكل داشته باشند تا حدودي مساله گريز هسته‌اي هم اهرم جدي به حساب نخواهد آمد چراكه به هر حال ريز برنامه هسته‌اي ايران زير نظر خواهد بود.

مجلس شوراي اسلامي مي‌تواند قانون جديدي را تصويب كند كه هرگاه غربي‌ها خواستند پرونده ايران را به شوراي امنيت ارجاع دهند، دولت موظف باشد چند گام بردارد كه نخستين آنها مي‌تواند متوقف كردن اجراي داوطلبانه پروتكل الحاقي باشد و پس از آن هم در اجراي تعهدات پادماني تغييراتي ايجاد كنيم. من اينجا نقدي هم به نحوه عملكرد مجلس شوراي اسلامي در تصويب اين طرح دارم. نخست آنكه مجلس اين طرح را در پاسخ به ترور شهيد فخري‌زاده تصويب كرده كه من به عنوان يك ايراني متوجه ارتباط اين دو موضوع به هم مي‌شوم اما براي افكار عمومي جهان قانع‌كننده نيست و افكار عمومي متوجه نمي‌شود كه چرا بايد در پاسخ به ترور يك دانشمند ما اقدام به تصويب عجولانه يك طرح براي خروج از برجام بكنيم.

مساله دوم اين است كه اگر به دنبال اهرم‌سازي با اين طرح بوديم نبايد با چنين عجله‌اي اقدام به تصويب آن مي‌گرديم. مجلس شوراي اسلامي بايد جلسات استماع براي تصويب اين طرح برگزار مي‌كرد. از كارشناسان و حتي سفراي كشورهاي 1+4 هم براي شركت در اين جلسات استماع دعوت مي‌شد تا افكار عمومي ايران و جهان را در دست بگيريم. اين طرح بايد تبديل به يك كنش مدبرانه از سوي جمهوري اسلامي مي‌شد و نه اقدام واكنشي. من اگر جاي رييس مجلس بودم به جاي آنكه بگويم بازي يك طرفه تمام شده مي‌گفتم اجراي يك طرفه تعهدات تمام شده است. 

دیدگاهتان را بنویسید